هجرت در قرآن و منظرهای مختلف

پدیدآورفاطمه کسایی

نشریهصحیفه مبین

شماره نشریه33

تاریخ انتشار1389/02/19

منبع مقاله

share 2118 بازدید
هجرت در قرآن و منظرهای مختلف

فاطمه کسایی
چکیده

از آنجایى که کمال انسان و تعالى روح او و آزادگى بشر از هرگونه ظلم و زور از دیر باز در جوامع بشرى مطرح بوده و در زمان کنونى نیز مى‏باشد، این مقاله در نظر دارد راه دستیابى به آن‏را مورد بررسى قرار داده، بیان نماید که هجرت در قرآن مجید داراى چه جایگاه خاصّى است و چگونه مى‏توان از این دریاى بیکران بهره‏مند گشته و به هدف خلقت که قرب الهى است رسید؛ چرا که وحى الهى مى‏تواند جوابگوى نیازهاى فطرى بشر بوده، وى را به سعادت دنیوى و اخروى برساند. در روایات معصومین -علیهم‏السّلام- که خود نیز قرآن مجسم هستند، بیان شده که هجرت هم از نظر مکانى و هم از نظر مکانت بسیار مهم است و اینکه شخصى موفق به هجرت گردیده و مهاجر است که هر دو را با هم به کمال برساند تا به وعده‏هاى الهى که خیرِ دنیا و آخرت است، دسترسى پیدا کند.
در این مقاله جایگاه هجرت و کلماتى که در علوم مختلف با آن مساوق و مرادف‏اند، بررسى گردیده و اهمّیّتِ آن در علوم دیگر مطرح شده است.

کلید واژه‏ها:

قرآن، نهج‏البلاغه، تفسیر، هجرت، مهاجرت، سیر، سفر، مراغم، اجر.

مقدّمه

یکى از مهم‏ترین اقدامات ادیان الهى و آسمانى به خصوص اسلام، پیشنهاد و حتى امر به مهاجرت است که انسان‏ها را از وابستگى به نقطه‏اى از سرزمین و روح شرک‏آلود وطن‏پرستى آزاد مى‏کند. اکثر پیامبران الهى امت خود را از طریق مهاجرت به آزادى و استقلال و تمدن رسانده‏اند و ما این مهم را در دین مبین اسلام به وضوح شاهد هستیم؛ تا جایى که هجرت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله همراه مسلمانان واقعى و مخلص، پایه‏گذار تمدن اسلامى در دارالهجره (یثرب) مى‏باشد. پس مى‏توان گفت در پس چهره‏ى هر دینى مهاجرتى است و اصولاً روح هجرت همان فرار از "ظلمت" به "نور" و از کفر به ایمان، و از گناه و نافرمانى به اطاعت فرمان خداست. در احادیث نیز مى‏خوانیم: مهاجرانى که جسمشان هجرت کرده، امّا در درون و روح خود هجرتى نداشته‏اند، در صف مهاجران نیستند و به عکس آنها که نیازى به هجرت مکانى نداشته‏اند، امّا دست به هجرت در درون وجود خود زده‏اند، در زمره‏ى مهاجرانند.
امیرمؤمنان على علیه‏السلام مى‏فرماید:
وَ یَقُول الرُجل هاجرتُ، وَ لَمْ یُهاجر، إِنّما المُهاجِرونَ الّذینَ یهجرون السَّیئات وَ لَمْ یَأْتوابها1؛ «بعضى مى‏گویند مهاجرت کرده‏ایم در حالى که مهاجرت واقعى نکرده‏اند. مهاجران واقعى آنانى هستند که از گناهان هجرت مى‏کنند و مرتکب آن نمى‏شوند.»
ما شاهد این مهم در همه‏ى ابعاد اسلام مى‏باشیم؛ چه هجرت درونى از یک حالت پست به حالت متعالى و دائماً در حرکت بودن، و چه هجرت بیرونى: گاهى مانند طوفان و زمانى مانند نسیم روى زمین و در زندگى متحرک بودن است.
ساحل افتاده گفت گر چه بسى زیستم ***هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم
موج ز خود رفته‏اى تیز خرامید و گفت ***هستم اگر میروم گر نروم نیستم2
هجرت در لغت
بحث هجرت چه از نظر لغوى و یا اصطلاحى در کتب متعدّدى مطرح گردیده، از جمله در لغت‏نامه‏ى دهخدا آمده است:
«هجرت به معناى مفارقت، جدایى، دورى، فراق، بریدن از وطن و خانمان و دوستان و در اصطلاح مسلمین به معناى ترک وطن کفّار و انتقال به‏دارالاسلام.»3
در فرهنگ لاروس آمده: «الهُجْرَة: از سرزمینى به سرزمین دیگر کوچ کردن. الهِجْرَة: مصدر نوع از هجر و اسم است از تَهاجُر به معنى کوچ کردن.»4
در مجمع‏البیان5 ذکر شده است: «هجرت» و «مهاجرت» به معنى، مفارقت است و اصل آن از الهَجر که ضد وصل مى‏باشد. در مجمع‏البحرین6 معناى اصطلاحى مهاجر را این‏گونه بیان کرده: «المهاجر: کسى که باطل را به سوى حق ترک مى‏کند و در حدیث آمده است: مَنْ دَخَلَ اِلى الاسلامِ طَوْعَاً فَهُوَ مهاجر.
تاریخچه هجرت
درباره‏ى تاریخچه‏ى این لغت در تاج العروس و لسان العرب از قول الأزهرى7 بیان شده: «اصل مهاجرت نزد عرب خارج شدن صحرانشین از صحرا و بادیه و ورود او به شهر مى‏باشد.»
ماسینیون نیز مى‏گوید: «لغت هاجر از زبان حبشى است و در حبشه اصلاً هاجر، یعنى شهر. پس مهاجر یعنى «صار کهاجر». مهاجر یعنى کسى که مثل هاجر مى‏شود، یعنى شهرنشین، یعنى متمدّن، کسى که از وحشى‏گرى به تمدن منتقل و تبدیل شده است.»8
هجرت در عرفان
هجرت نیز در عرفان داراى بار معنایى خاصى بوده و شامل کلماتى است که با هجرت نسبت مساوق دارد.
استاد سیدسجادى مى‏گوید: «هَجر» در اصطلاح عرفانى و نزد اهل ذوق (....اِنّى مهاجِرٌ اِلى رَبّى....9) آن است که از نهاد خود هجرت کنى، بترک خود و مراد بگویى، قدم نیستى بر تارک صفات خود نهى، تا مهر ازل از پرده‏بردارى و عشق لم یزل جمال خود بنماید، نیکو گفت آن جوانمرد که گفت:
نیست عشق لایزالى را در آن دل هیچ‏کار ***کو هنوز اندر صفات خویش ماندست استوار10
و «سفر»11 در اصطلاح عرفا توجّه دل است به سوى حق.
و «سیر»12 در اصطلاح ذوق و نزد صوفیان بر دو معنى اطلاق مى‏شود: یک سیر الى اللّه که نهایت دارد و آن این است که سالک چندان سیر کند که خداى را بشناسد و چون خدا را شناخت سیر تمام شد و ابتداى سیر فى‏اللّه حاصل شده و سیر فى اللّه را انتها و غایت نیست. ترکیبات آن از جمله: سیر بیرونى، سیر به باطن، سیر جسم، سیر روحانى و معنوى.... مولانا مى‏گوید:
سیر بیرونى است فعل و قول ما ***سیر باطن هست بالاى سما
سیر جسم خشک بر خشکى فتاد ***سیر جان پا در دل دریا نهاد

هجرت در کلام و فلسفه

از آنجایى که معناى هجرت حرکت و دورى کردن مى‏باشد، مى‏توان تعریف حرکت را بر هجرت نیز صادق دانست، زیرا «حرکت به معناى جنبش در مقابل سکون است و حرکت عبارت از فعل و کمال اول هر چیزى است که بالقوّه است از جهت آن‏که بالقوّه مى‏باشد. بعضى گویند حرکت صورت روحانى است که نفس در اجسام قرار دهد و به‏واسطه‏ى آن اجسام متحرکند و حرکت به معناى نقل، عبارت از خروج از مکانى به مکان دیگر است.13»

هجرت در علوم اجتماعى

در کتاب مسائل جامعه‏شناسى از دیدگاه امام على علیه‏السلام 14 آمده است: مهاجرت در فرهنگ اجتماعى و سیاسى فعلى است که معناى متفاوتى با واژه‏ى هجرت و عمل به آن در عرف دین دارد. الّا این‏که مهاجر در عرف جامعه‏شناختى و عرف سیاسى به جمعیتى اطلاق شود که به منظور خروج از بند بردگى طاغوت و سیستم حکومت استعبادى و کسب معیشتى سالم و کار و تجارت به جامعه دیگرى پناهنده شوند که هم از نظر عرف دینى به هجرت دست زده‏اند و هم از نظر سیاسى مهاجر تلقى مى‏گردند و راه نجاتى براى رسیدن به کمال برایشان محسوب مى‏گردد.

هجرت در طبیعت

در تفسیر نمونه آمده است: «همه‏ى موجودات زنده، هنگامى که موجودیّت خود را در خطر مى‏بینند، هجرت مى‏کنند. نمونه‏ى آشکار آن در میان موجودات، پرندگان مهاجر هستند که براى ادامه‏ى حیات گاهى تقریباً سرتاسر کره زمین را سیر مى‏کنند. آیا اشرف مخلوقات (انسان) از یک پرنده کمتر است؟ در حالى که خداوند او را با کرامت آفرید و در همه حال انسان موظف است از حیثیّت معنوى و اهداف مقدّسش مراقبت و محافظت نماید و در هر نقطه‏اى که راهى براى پیشرفت این امور نبود، به محلّى که آمادگى براى نمو و رشد مادّى و معنوى او است، انتقال یابد.15»

هجرت در شریعت

دکتر سجّادى مى‏گوید: «در فقه و شریعت سفرى داریم به نام سفر شرعى که خروج از وطن با قصد طى مسافت مخصوص است که آن سه روز و شب است و با مسیر متوسط و آن حداقل سفر است. پس مسافر کسى است که قصد سفر کند و از شهر خارج شود تا حد ترخّص و چنین مسافرى اگر در ماهِ روزه باشد، باید افطار کند و موقعى دیگر که مسافر نیست، روزه گیرد و نمازهاى چهار رکعتى را شکسته، یعنى دو رکعتى بخواند؛ مگر دائم‏السفر که احکامش مانند غیر مسافر است و یا مسافر به سفر معصیت.16» به نظر مى‏رسد سفرى مورد توجه است که انسان را به سوى پیشرفت‏هاى مادّى و معنوى سوق دهد و در آن گناه و معصیت نشود.

هجرت در روایات

مفهوم و مراد هجرت در روایات بسیار نزدیک به هجرت در عرف قرآن مى‏باشد. در کتاب النهایه فى غریب الحدیث و الاثر17 که با بحث روایات به معناى لغوى و اصطلاحى کلمات پرداخته است، این چنین آمده است: در حدیث آمده: لا هِجْرَةَ بَعْد الفَتح، ولکنْ جِهادٌ ونیّةٌ. به نظر مى‏رسد مراد از این هجرت، هجرت از مکه به مدینه است؛ زیرا در ادامه مطلب آمده: فلمّا فُتِحَتْ مَکّةُ صارَت دارَ إسلام کالمدینه و انْقَطعت الهِجرة که خداوند بر آن وعده بهشت داده است: إِنَّ اللّهَ اشترى من المؤمِنین أنْفُسهُمْ وَ اموالَهُمْ بأنَّ لهم الجنَّة....18 و حدیث دیگرى بیان مى‏دارد: لا تَنْقَطِع الهِجْرةُ حتّى تَنْقَطِعَ التَّوبَة. به نظر مى‏رسد این نوع هجرت همان هجرت درونى باشد. این حدیث را آیت‏الله جعفر سبحانى در کتاب منشور جاوید از قول پیامبر گرامى و از کتاب جامع‏الاصول، (ج دوازدهم، ص 261)، نقل کرده و بیان داشته‏اند که مقصود از این نوع هجرت، همان تصفیه‏ى روح و روان، از آلودگى است که به وسیله توبه و سیروسلوک شرعى انجام مى‏گیرد.
در کتاب نهج‏الفصاحه19 که مجموعه‏ى کلمات قصار بزرگ‏مهاجر جهان هستى، حضرت ختمى مرتبت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏باشد، احادیثى در این باب وجود دارد که از آن جمله است: وَ هاجِروا تُورِثُوا أبْنائَکُمْ مَجْداً؛ «و مهاجرت کنید تا براى فرزندان خود افتخار به ارث نهید.» حدیث مى‏تواند بیانگر این مطلب نیز باشد که تن به ذلّت و خوارى ندهید در محیطى که مى‏توانید از آن هجرت کنید، چرا که این ذلت و خوارى را براى فرزندان خود به ارث مى‏نهید.
و در کتاب پیام پیامبر20 از قول کتاب جوامع‏الکلم نقل مى‏کند که پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرموده‏اند: إِنَّ لِلْمُهاجرینَ مَنابِرَ مِنْ ذَهَبٍ یَجْلِسونَ علیها یوم القیامةِ قَدْ أمنُوا مِنَ الفَزَعِ. مى‏توان گفت حدیث، اجر و پاداش مهاجران را بیان مى‏کند که در قیامت در حالى که ایشان از هراس در امانند، بر منبرهایى از طلا نشسته‏اند.
هجرت جزء مسائل مهم اجتماعى و ترک آن در شرایط خاص جزء منکرات اجتماعى است. اگر انسان در محیط فسق و گناه قرار بگیرد و آنجا را ترک ننماید، عملى منکر را انجام داده است. از دیدگاه نهج‏البلاغه نیز فریضه‏ى هجرت، تشریعى دایمى و همیشگى است و طبعاً منحصر به دوره‏ى اوّلیّه‏ى اسلام و عصر پیامبر نمى‏باشد: وَ الْهِجْرَةُ قائِمةٌ عَلى حَدِّها الْاَوَّلِ.... و هجرت همچنان است که در روزگار اول بود.[و پیوسته هجرت باید نمود. و خداوند به مردم روى زمین، از این که ایمانشان را پنهان دارند و یا آشکار سازند، نیازى ندارد و عنوان مهاجر به کسى نمى‏توان داد مگر آن که حجت خدا در زمین را بشناسد. پس کسى که آن را شناخت و بدان اقرار نمود، او مهاجر خواهد بود.21»
مهاجر از دیدگاه نهج‏البلاغه، دست به یک رفتار اعتراضى و قهرآمیز زده تا بتواند با هجرت، هویت ایمانى و معنوى و اخلاقى خود را حفظ کرده، شخصیّت اسلامى‏اش مصون بماند. در مجموع از منظر متون دینى، هجرت داراى سه دستاورد مهم مى‏باشد:
اوّلاً: با وسعت رزق و ازدیاد درآمد مهاجران همراه است؛
ثانیاً: مهاجرت، وضعیت ناگوار مهاجران را به حالت امن و اطمینان تبدیل مى‏کند؛
ثالثاً: مهاجران با هجرت به علوّ درجات معنوى و ارتقاى کمالات انسانى دست مى‏یابند.
بنابراین مناسب‏ترین زیستگاه انسان، سرزمینى است که شخصیّت فرد حفظ شده، در آن احساس امنیت و آسودگى خاطر کند. لَیْسَ بَلَدٌ بِأَحَقَّ بِکَ مِنْ بَلَدٍ، خیرُ البِلادِ ما حَمَلَکَ؛22 «بهترین شهرها براى تو آن است که در آن زندگیت در آسایش است.»

حدیث حُبُّ الْوَطَنِ

بررسى و تفسیر روایت حب‏الوطن من الایمان23 در برابر حکم هجرت چگونه است؟ آیا مى‏توان هر دو را پذیرفت و به آنها عمل کرد و اینکه آیا حب‏الوطن مطلوب مطلق است؟
وطن در علوم سیاسى و حقوق مدنى و همچنین در تفسیر لغوى، مفاهیم متفاوتى دارد. در کتاب تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى24 به این مطالب پرداخته و «حب الوطن من الایمان» را از دو نظر کاملاً طبیعى و منطقى معرفى و بیان کرده است:
1. نظرگاه طبیعى: علاقه به وطن و حساسیت مخصوص درباره‏ى آن و هر موضوعى که حیات انسان به نوعى به آن وابسته است، از نظر روانى و طبیعى و قراردادى، پدیده‏اى است کاملاً طبیعى.
2. نظرگاه منطقى: در عصرى که اقویاى جوامع بخواهند با شعارهاى آراسته، ایده‏هاى جهانى ضعفا را پایمال کنند، در این مواقع حب وطن مساوى با حب ذات و دفاع از زندگى و مبازه با مرگ است.
اما وطن‏دوستى، مطلوب مطلق نیست؛ چرا که وقتى عضوى از کالبد آدمى دیگر عضوها را در معرض خطر نابودى قرار دهد و حیات و روح او را تهدید کند، باید آن عضو را برید و دور انداخت.
سعدیا حبّ وطن گر چه حدیثى است صحیح ***نتوان مرد به‏سختى که من اینجا زادم25
در قرآن کریم آیات متعدّدى وجود دارد که علاقه به وطن و در مواقعى ترک آن را گوشزد مى‏کند. گروهى از آیات که علاقه به وطن را کاملاً تأیید مى‏نماید، بدین قرار است:
.... وَ لا تخرجُونَ انْفُسکُمْ مِن دِیارکُمْ....26؛ .... و یکدیگر را از وطن خود بیرون مکنید....» ....قالُوا وَ ما لنا الّا نقاتل فى سبیل اللّه و قد اخرجنا من دیارنا....27؛ «...آنان گفتند چرا ما در راه خدا بجنگیم، در حالى که ما از وطن خود رانده شده‏ایم...» به همین مضمون در سوره آل عمران آیه 195 و سوره ممتحنه آیه 8 و... مطالبى آمده است. این دسته از آیات، دورى از وطن را ریاضتى سخت معرّفى نموده و عشق به وطن را امرى طبیعى بیان کرده است.
گروه دیگرى از آیات محبوبیّت وطن را به طور مستقیم بیان مى‏فرماید: «جز این نیست که جزاى کسانى که با خدا و رسولش به پیکار مى‏خیزند و در روى زمین براى فساد مى‏کوشند، این است که کشته شوند یا به دار آویخته شوند،.... یا از زمین خود تبعید شوند...28» آیه بیان مى‏دارد که تبعید از وطن، مانند قتل و به دارآویختن است و این نشانگر محبوبیّت وطن و تعلّق خاطر آدمى بدان است.
دسته سوم آیات زیادى است که حتى به‏صورت امر و دستور ترک وطن را در مواقع مختلف بیان مى‏فرماید و مهاجرت از آن‏را مطلوب معرّفى مى‏کند. در سوره نساء آیه‏اى است که بیان مى‏دارد تنها زمانى که ملائکه در هنگام مرگ از شخصى که در حالت احتضار است، سؤال مى‏کنند و جواب مى‏شنوند، درباره هجرت است. «آنان‏که بر خویش ظالم و ستمگر بودند/ هنگام مرگ/ فرشتگان قبض روح از آنان باز پرسند که در چه کار بودید، پاسخ دهند که ما در روى زمین مردمى ضعیف و ناتوان بودیم و فرشتگان گویند مگر زمین خدا پهناور نبود که مهاجرت کنید. پس مأواى ایشان جهنم است و بازگشت آنها به جایگاه بسیار بدى است.»29
بنابراین مى‏توان از کل آیات این نتایج را گرفت که وطن و دیار یک امر خیالى نیست؛ بلکه حقیقتى دارد و مطلوب انسان مى‏باشد، باید از آن دفاع کرد و این دفاع مقدّس و مطلوب است. امّا اگر وطن براى یک انسان ناهموار باشد و شخصیّت انسانى و ایدئولوژیکى او را مختل نماید، باید علاقه خود را از وطن ببرد و در صورت عدم توانایى در اصلاح آن، وطن را ترک کند و مهاجرت نماید.
در ماده 29 از اعلامیه‏ى جهانى حقوق بشر نیز چنین مى‏خوانیم: «هر کس در مقابل آن جامعه‏اى وظیفه دارد که رشد آزاد و کامل شخصیّت او را میسّر سازد...30»
دمبدم در سوز بریان مى‏شوم ***هر چه بادا باد آن‏جا میروم
مسکن یار است و شهر شاه من ***پیش عاشق این بود حب‏الوطن
(مولوى)
روایات متعدّدى نیز این مضامین را تایید و تقویت مى‏کنند.
در کتاب شرحى بر غررالحکم و دررالکلم آمده است: مِنْ ضیقَ الْعَطَنِ لُزومُ الوطنِ. «از تنگى عطن است لازم بودن وطن». عطن، جایى را گویند که نزد آب، شتران را بعد از خوردن آب بخوابانند تا بار دیگر آب دهند و بعد از آن به چراگاه خود برند و «تنگى عطن» مَثَلى است که براى تنگدستى و کم‏همتى، و مراد این است که از جمله‏ى تنگدستى و کم همتى لازم بودن در وطن است و بیرون نرفتن از آن به سفرها، و کسى را که همّت و دست و دل گشاده باشد نمى‏شود که صبر کند بر آن و به سفرها نرود از براى کسب فضایل و منافع اخروى و دنیوى، و ممکن است است که مراد به «لزوم وطن» ماندن در آن و نقل نکردن از آن باشد، به‏جاى دیگر با وجود تعب و آزار که در آن کشد و اینکه این از جمله‏ى کم‏همتى است، صاحب همت در چنین وطنى بماند و به جاى دیگر رود که چنان نباشد. بنابراین: هجرت نشانه‏ى زهد است.31
در کتاب الحیاة32 در مورد نقش ایمان در جهت‏گیرى اجتماعى مباحثى را بیان کرده است؛ از آن جمله که هجرت نشانه‏ى ایمان است و روایتى را بیان نموده که در تفسیر مجمع‏البیان33 نیز آمده. عبداللّه بن مسعود گوید: پشت سر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بر حیوانى سوار بودم و به جایى مى‏رفتیم. در میان راه فرمودند:.... آیا میدانى زهد و رهبانیّت امّت من در چیست؟ گفتم خدا و رسولش داناترند. فرمودند: هجرت، جهاد، نماز، روزه، حج و عمره. در آیات قرآن مجید نیز بارها آمده است: اِنَ‏الّذین امَنُوا و هاجَروا و جاهَدُوا....34، و اینکه هجرت در میان ایمان و جهاد قرار گرفته است.
در کتاب مفردات الفاظ القرآن35 آمده است: هجر و هجران دور شدن انسان از دیگرى است با بدن یا با زبان و یا با دل و قلب و یا مى‏توان گفت هر سه مورد با هم باشند؛ مانند آیه‏ى شریفه وَالرُّجْزَ فاهُجْر36، تشویقى است بر دور شدن تمام وجود از گناهان و آیه‏ى: .... و اهْجُرْهُمْ هجراً جمیلاً37 که احتمال هر سه قسمت (بدنى، زبانى و قلبى) را حکایت مى‏کند.
مهاجرت در اصل ترک کردن دیگرى است و نمونه‏ى آن در آیه‏ى شریفه‏قرآن آمده است: «...قلا تتّخذُوا مِنهم اولیاءَ حتّى یُهاجِرُوا فى سبیل اللّه...38. از ظاهر آیه مى‏فهمیم که بیرون رفتن از جایگاه کفر به خانه ایمان است و گفته شده مقتضاى این امر، دورى از شهوات و اخلاق پست و خطاکارى و ترک آنها و دور کردن آنها از خویش است. و نیز در این مورد روایت شده است: هاجِرُوا و لا تَهَجُّروا39، «از مهاجرین باشید و خود را با زبان به آنها شبیه نسازید، بلکه عملاً مهاجرت کنید.»
در کتاب قاموس قرآن40 آمده که مهاجرت به معنى متارکه‏ى غیر است و در عرف هجرت‏از محلى است به محل دیگر و در عرف قرآن هجرت از دارکفر است به دارایمان؛ مثل هجرت از مکه به مدینه در اوائل اسلام. نگارنده کتاب از قول طبرسى نقل کرده است علّت آمدن لفظ مهاجر در باب مفاعله آن است که هر یک از مهاجران، از وطن و قوم خود بریده و مصاحبت رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را اختیار مى‏کردند و در ادامه نگارنده مى‏گوید که نظر خود و صاحب مجمع این است که مفاعله لازم نیست همیشه بین الاثنین باشد، مثل «سافر زیدٌ ـ عاقبتُ اللّص» در مهاجرت نیز اگر اثنین نباشد مانعى نیست. لاکن به نظر مى‏رسد که لفظ مهاجر در باب مفاعله کاملاً دقیق و مناسب است و بین الاثنین مى‏باشد، حتى در آن‏جایى که قرآن مجید درباره‏ى حضرت ابراهیم علیه‏السلام که ظاهراً تنها مطرح شده مى‏فرماید: و قال انّى مهاجرٌ الى ربّى41. چرا که نکته ظریفى در آن نهفته است؛ یعنى جسم و کالبد همراه با جان و روح بایستى هجرت کند تا مصداق واقعى مهاجر باشد و بتواند بهره و نصیب دنیوى و اجر اخروى را کسب نماید. در سوره نساء خداوند مى‏فرماید: وَ مَنْ یُهاجِرْ فى سبیل اللّه یَجِدْفى الارض مراغماً کثیراً وَسَعَةً وَ مَنْ یخرج من بیته مُهاجِراً الى اللّهِ و رسولِه ثمَّ یدرکه الموت فقد وقع اجره على اللّه....42؛ «آن کس که در راه خدا مهاجرت کند در روى زمین برخوردارى‏هاى بسیار و گشایش‏ها خواهد یافت و هر کس که از خانه‏ى خویش بیرون آید تا به سوى خدا و رسولش مهاجرت کند و آن‏گاه مرگ او را دریابد مزدش بر عهده خداست....» مراغماً کثیراً مى‏تواند به آسایش و رفاه دنیوى اشاره کند که به دنبال آن نجات در آخرت را داراست و اجر مهاجر فى سبیل‏اللّه با خداست و وقتى با کریم سر و کارش افتد، مزدش بى‏حساب است. در لسان عرب عباراتى که داراى مضمونى شبیه به آیه مذکور باشد، یافت مى‏شود:
الف. فى الحرکات البرکات.
ب. الحرکة برکة.43

سخن پایانى

مى‏دانیم که اسلام جنبه‏ى منطقه‏اى ندارد و وابسته به مکان و محیطى خاص و معین نمى‏باشد. از طرفى دیگر حکم هجرت فقط مخصوص به زمان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نبوده، و به استناد آیه‏ى قرآن مجید که مى‏فرماید: لقد کرّمنا بنى‏آدم....44 روشن مى‏گردد که انسان تحت لواى هجرت در همه‏ى شرایط، بایستى کرامت خود را حفظ نماید. مهاجرت مى‏تواند در قالب‏هاى زیر صورت گیرد:
1. هجرت از بلاد کفر به ایمان؛
2. هجرت از کفر به ایمان؛
3. هجرت از معصیت به طاعت.
مسلمانان در هر عصر و زمان و مکان -در صورت وجود شرایط- موظف به هجرتند؛ در غیر این‏صورت، در برابر این حکم الهى در دادگاه نفس لوّامه و دادگاه الهى، در قیامت جوابى نخواهند داشت.
بى نوا ما که هجرت نکردیم ***جلوه دیدیم و حیرت نکردیم

پى‏نوشت‏ها

* کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث
1. شیخ عباس قمى (ره)، سفینة البحار، ج هشتم، باب الهاء بعده الجیم، بى‏جا، انتشارات دارالأسوه للطباعة و النشر، چاپ اوّل، 1414 ه.ق؛ 628.
2. لاهورى، اقبال، کلّیات اشعار فارسى اقبال لاهورى، تهران: انتشارات جاویدان، چاپ اول، مهر 1359 ه.ش؛ 289.
3. دهخدا، على‏اکبر، لغت‏نامه دهخدا، حرف ه ـ هییماء، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، شهریور 1341 ه.ش؛ 149.
4. جُرّ، دکتر خلیل، فرهنگ لاروس، ج دوم، سیدحمید طببیان، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم 1376 ه.ش؛ 2111.
5. الطبرسى، ابوعلى، مجمع‏البیان فى تفسیر القرآن، ج سوم، جزء ثالث، بیروت- لبنان: دارالفکر، 1414 ه.ق؛ 165.
6. الطریحى، فخرالدین، مجمع‏البحرین، جلد سوم، بیروت- لبنان: دارمکتبة‏الهلال، بى‏تا؛ 516.
7. الزبیرى، محمدمرتضى، تاج‏العروس من جواهر القاموس، جلد سوم، بیروت ـ لبنان: منشورات دارمکتبه الهیاء، بى‏تا؛ 611.
ـ علامة‏ابن‏منظور، لسان‏العرب، ج پانزدهم، بیروت: داراحیاء التراث العربى؛ 31.
8. شریعتى، على، میعاد با ابراهیم، تهران: انتشارات مونا، چاپ اوّل، اسفند 1361 ه.ش؛ 395.
9. سوره عنکبوت، آیه 26.
10. سجّادى، سیّدجعفر، فرهنگ معارف اسلامى، جلد سوم، «حرف: ف-ى»، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، چاپ دوم، زمستان 1377 ه.ش؛ 2175.
11. سجّادى، سیّدجعفر، ج دوم، حرف: چ-خ، پیشین؛ 1004.
12. همان جا؛ 1029.
13. سجّادى، سیّدجعفر، اصطلاحات فرهنگ علوم فلسفى و کلامى، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اوّل، 1375 ه.ش؛ 265 و 264.
14. هیأت تحریریه‏ى بنیاد نهج‏البلاغه، مسائل جامعه‏شناسى از دیدگاه امام على(ع)، بى‏جا، مدرسه‏ى مکاتباتى نهج‏البلاغه، چاپ اوّل، 1372 ه.ش؛ 482 (42).
15. مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، جلد چهارم، تهران: انتشارات دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، فروردین 1353 ه.ش؛ 91.
16. سجّادى، سیّدجعفر، فرهنگ معارف اسلامى، جلد دوم، پیشین؛ 1005.
17. ابن‏الاثیر، محمدالجزرى، النهایة فى غریب الحدیث و الاثر، الجزء الخامس، قم: مؤسسه اسماعیلیان، بى‏تا؛ 244.
18. سوره توبه، آیه 111. ترجمه: خدا از مؤمنان جان‏ها و مال‏هایشان را خرید تا بهشت از آنان باشد...
19. پاینده، ابوالقاسم، نهج‏الفصاحه، جلد دوم، تهران: انتشارات جاویدان، چاپ نهم، مهر 1354 ه.ش، حدیث 1190؛ 239.
20. خرّمشاهى، بهاءالدین و مسعود انصارى، پیام پیامبر، تهران: انتشارات جام، چاپ اول، 1376 ه.ش؛ 748.
21. نهج‏البلاغه، خطبه 189. والهِجْرة قائمةٌ عَلى حَدِّها الاوّل ما کان للّه فى اهل الارض حاجةٌ مِنْ مُسْتَسّرِ الامّةِ و مُعلِنِها، لا یَقَعُ اسْمُ الهجرة على اَحَدٍ الّا بمعرفة الحُجَّةِ فى‏الارضِ فَمَن عَرَفها و اَقَرَّ بها مُهاجرٌ.
22. نهج‏البلاغه، کلمات قصار 422. ترجمه: بهترین شهرها براى تو آن هست که در آن زندگیت در آسایش است.
23. المرحوم الشیخ عباس القمى، سفینة البحار، جلد هشتم، حرف: م-ى، بى‏جا، انتشارات دارالأسوه، چاپ اول، 1414 ه.ق؛ 525. این حدیث در تفسیر قمى، جلد دوم؛ 668 بیان شده است.
24. جعفرى، محمدتقى، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى جلال‏الدین محمد بلخى، جلد هشتم، تهران: انتشارات اسلامى، چاپ دهم، مهرماه 1363 ه.ش؛ 514 ـ 513.
25. سعدى، مصلح بن عبداللّه، کلیات سعدى، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم، 1363 ه.ش، مواعظ؛ 548.
26. سوره بقره، آیه‏ى 84.
27. سوره بقره، آیه‏ى 264.
28. سوره مائده، آیه 33. إِنّما جزاءُ الّذینَ یُحاربُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ و یَسْعَوْنَ فى الارضِ فَساداً اَنْ یُقَتَّلوا اَوْیُصَلَّبوا.... اَوْ یُنْفوا مِن الارضِ ذلک لَهُم خِزىٌ فى الدنیا...
29. سوره نساء، آیه 97. اِنَّ الّذینَ توفّاهُمُ المَلائکة ظالِمى أَنْفُسِهِمْ، قالُوا فیم کُنْتُمْ؟ قالُوا کُنّا مُسْتَضعفینَ فى الارضِ قالوُا اَلَمْ تَکُنْ ارضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُها جِروا فیها فاولئِکَ مَأْواهُمْ جهنَّمُ وسائَتْ مَصیراً.
30. اعلامیه جهانى حقوق بشر، ماده 29.
31. تمیمى آمدى، عبدالواحد، شرح جمال الدین محمد خوانسارى بر غررالحکم و دررالکلم، ج شش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، مرداد 1373 ه.ش؛ 15.
32. حکیمى، محمدرضا- محمد-على، الحیاة مترجم: احمد آرام، جلد یک، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ سوم، تابستان 1368، ه.ش؛ 268.
33. الطبرسى، ابوعلى الفضل، مجمع‏البیان فى تفسیر القرآن، جلد نهم، بیروت- لبنان: دارالفکر، 1414 ه.ق؛ 243.
34. سوره انفال، آیات 75 ـ 74 ـ 72 و سوره توبه، آیه 20.
35. الراغب الاصفهانى، حسین، مفردات الفاظ القرآن. تحقیق: صفوان عدنان داودى، بیروت: دارالسّامیّه، الطبعة الاولى، 1412 ه.ق- 1992 ؛ 833.
36. سوره مدّثّر، آیه5. ترجمه: و از پلیدى دورى کن.
37. سوره مزّمّل، آیه 10. ترجمه:..... و به وجهى پسندیده از ایشان دورى جوى.
38. سوره نساء، آیه 89. ترجمه:.....پس با هیچ یک از آنان دوستى مکنید تا آن‏گاه که در راه خدا مهاجرت کنند....
39. ابن منظور، لسان العرب، ج پانزدهم، بیروت: داراحیاء التراث العربى؛ 32.
40. قرشى، سیدعلى اکبر، قاموس القرآن، جلد هفتم، حرف ن-ى، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ یازدهم، 1372 ه.ش؛ 139 - 138.
41. سوره عنکبوت، آیه 26.
42. سوره نساء، آیه 100.
43. اسماعیلى، اسماعیل، تفسیر امثال القرآن، تحقیقى، تحلیلى، تطبیقى، بى‏جا. انتشارات اسوه (وابسته به سازمان حج و اوقاف و امور خیریه)، چاپ اوّل، 1368 ه.ش؛ 664 ـ 660.
44. سوره بنى‏اسرائیل، آیه 70.

مقالات مشابه

اهداف گردشگری و سفر در فرهنگ اسلامی

نام نشریهکتاب و سنت

نام نویسندهکاظم قاضی‌زاده, بنفشه محمدی

الگوی خط مشی گذاری انسجام اجتماعی از منظر قرآن کریم

نام نشریهدین و سیاست فرهنگی

نام نویسندهعبدالکریم بهجت‌پور, سیدمحمد حسین هاشمیان, رحمان یاسی

آداب اجتماعى در تفسير الميزان

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهفاطمه امین‏پور, معصومه امین‏پور

چیستی نسبت دین و سرمایه اجتماعی با نگره فلسفی (موردکاوی: پایش آیات قرآن در نظام وحیانی)

نام نشریهفلسفه دین

نام نویسندهحسین خنیفر, سمیه بابائیان مهابادی, فائزه طاهری‌نژاد

ارزشها و هنجارهای متعالی در سوره لقمان و روشهای کاربردی کردن آن در جامعه

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهحمیدرضا نریمانی, عارفه خوروش, حسین امامی

برنامه هاي قرآن در سبك و سياق زندگي اجتماعي

نام نشریهقرآنی کوثر

نام نویسندهاصغر طهماسبی بلداجی

نقش بصيرت سياسي در سبك و سياق زندگي قرآني

نام نشریهقرآنی کوثر

نام نویسندهحمیده سیدقلعه جوزدانی